خداوند متعال در آیة شریفة مورد بحث، به یهودیان مُعاند و کافر وعدة عذاب می­دهد و می­فرماید: هر وقت پوست­هایشان بریان شد، زندگی آنها خاتمه نمی­ یابد، بلکه پوست دیگری روییده می­شود تا عذاب قطع نگردد «كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها»؛ بمانند آتش جهنّم که هر وقت به سردی گراید، خداوند آن را برافروخته می­سازد تا عذاب لحظه­ ای قطع نگردد «مَاْواهُمْ جَهَنَّمُ كُلَّما خَبَتْ زِدْناهُمْ سَعيراً»[1] و هرگز این عذاب، عادت نمی­شود و این امر، شدّت عذاب را می­رساند «لا يَمُوتُ فيها وَ لا يَحْيی»[2].

     پوست انسان از گوشت و استخوانِ او حساس­تر است و این، سلاحی است که حق تعالی به او داده تا خود را از سرما و گرما حفظ کند. خداوند پوست کافران را با تمام لطافت و حساسیتی که دارد، می­سوزاند و پوست دیگری جانشین آن می­سازد. تمام قوانین حَقّه، تألیف پروردگار است و اگرچه خداوند متعال بشیر و نذیر است و عذاب و رحمت و پاداش و کیفر دارد، ولی رحمتش به غضبش غلبه دارد و به رسول مکرّمش می­فرماید: «نَبِّئْ عِبادی اَنّی اَنَا الْغَفُورُ الرَّحيمُ﴿49﴾ وَ اَنَّ عَذابی‏ هُوَ الْعَذابُ الْاَليمُ﴿50﴾»[3] و در قرآن کریم نود بار از رأفت و غفران الهی نام برده شده است، امّا با وجود وسعت و سبقت رحمت الهی، یهود مُعاند آن­چنان طغیان و عصیان را از حد گذرانیدند که خداوند آنها را این­­چنین گرفتار عذاب می­فرماید.

     با توجّه به وعدة عذاب در آیة شریفة مورد بحث، سئوالی که در این مورد، مطرح می­شود، این است که، پوستی که گنـاه کرده و می­سوزد و از بین می­رود و به جای آن پوست دیگری می ­روید، این پوست جدید که گناهی مرتکب نشده است، پس چرا در عذاب، معذّب خواهد شد؟ پاسخ این است که: انسانی که پوستش از بین می ­رود و پوست دیگری را بر بدن او پیوند می ­زنند، یا انسانی که دستش قطع می ­شود، دست انسان دیگری را به او پیوند می ­زنند، پوست یا دست او محسوب می­ شود. انسان متشکّل از جسم و روح است، لکن اصالت از آنِ روح می­ باشد. جسم به منزلة ابزار و اَدَوات است و گناهکار حقیقی، روح انسان است. روح است که گناه می­کند و دست و پا و چشم و گوش و سایر اعضاء و جوارح، ابزار گناه هستند و به فرمان روح، گناه انجام می­دهند. شخصیّت حقیقی انسان، روح اوست و جسم و بدن و کالبدِ منهای روح، حس و درکی ندارد، همان­طور که هنگـام مرگ که روح، تعلّقـاتش را از جسم می­گیرد، دیگر برای جسم، عذابی نیست، هرچند که آن را بسوزانند یا قطعه قطعه کنند.

     پس حس و ادراکِ حقیقی از آنِ روح است، چراکه اصالت انسان، همان روح است. درواقع مُدرک و حساس، روح است نه بدن، و عذاب و نعمتی که به بدن وارد می­شود، روح آن را احساس و ادراک می­کند نه جسم. جسم و بدن، دائماً در حال تغییر و تبدیل است و متّصلاً سلول­هایی می ­میرند و از بدن خارج می­شوند و سلول­های زنده وارد بدن شده و جزء بدن می­گردند.

     در تأیید مطلب مذکور ملاحظه می­شود که وقتی دست مسلمانی بریده می­شود و دست کافری را به بازوی او پیوند می­زنند، این دستی که قبلاً به علّت تعلّق داشتن به کافر، نجس بود، به محض این که به شخص موحّد پیوند زده می­شود و تحت فرماندهی و تدبیرِ انسان موحّد قرار می­گیرد، پاک می­شود، چراکه جان او موحّد است. وقتی روح مؤمن، آن عضو را جزء خود می­کند، پـاک می­شود، همان­طور که روح نجس و عقیدة ناپـاک، جسم و بدن را ناپـاک می ­کند و به این سبب وقتی عضوی از بدنِ شخص موحّد را به بدن کافر پیوند می­زنند، آن عضو نجس و ناپاک می­شود.

     به فرمودة مفسّران عظام، خداوند متعال می­فرماید: «بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها» تبدیل می­کنیم پوست­هایی غیر از آن، و نفرموده که به پوست­ها عذاب را می­چشانیم، و در ادامه می­فرماید: «لِيَذُوقُوا» تا (مجرمین) بچشند عذاب را، یعنی پوست می­سوزد، ولی درد را انسان و صاحب پوست احساس می­کند و روح، درک می­نمايد.

     استاد جوادی آملی فرمودند: «پوستِ اول که گناه کرده، عقوبت می­شود ولی راز رویانیدن پوست­های بعدی و سوزانیدنشان چیست؟ باید گفت که امروزه ثابت شده است که هر چند سال همة ذرّات بدنِ انسان نو می­شوند، بنابراین اگر کسی در جوانی گناه کند و سال­ها بعد گرفتار محکمه شود، با آن پوستی که معصیت کرده بود، حاضر نشده است، یا چنانچه بعد از خطا در اثر حادثه­ای پوست دست او از بین برود و پوست شخص دیگری را بر اندام او قرار دهند یا بعد از سرقت و محکوم شدن به قطع دست، از مجازات فرار کند و بر اثر سانحه­ای اصل دست او جدا شود و دست دیگری را به بدن او پیوند زنند، آنگاه گرفتار محکمه شود، آیا از آنان پذیرفته می­شود که بگویند آن پوست یا دست گناهکار از بین رفته است و ما نباید مجازات شویم؟ در همة این موارد پاسخ منفی است، چون پوست و اعضاء و جوارح انسان تنها ابزار و ادوات هستند و اصالت انسان، روح اوست. جسم، چه در دنیا و چه در قیامت، فقط ابزار است و لذّت یا عذاب را روح ادراک می­کند و برای اینکه روح لذّت یا عذاب بچشد، جسم را تعذیب یا تکریم می­کنند، وگرنه خودِ جسم ادراک ندارد و عذاب و لذّتی را نمی­ شناسد، بنابراین اولاً: بدن ابزار است و ثانیاً: درد از آنِ روح است، از اینرو گفته نمی­شود که پوست دوم بی­گناه است و نباید بسوزد، زیرا پوست اول هم گناه نکرده است، بلکه پوست تنها ابزار است و گناهکارِ اصلی روحِ انسان است».

     در سورة مبارکة بقره، طولانی­ ترین آیه مربوط به دِین و قرض است و خداوند متعال می­­فرماید: افرادی که شهادت را کتمان کردند، و نفرموده که زبانِ این­ها کتمان کرده است. به عبارت دیگر، کتمان را زبـان انجام داده، ولی خداوند متعـال به صاحبِ زبـان نسبت می­دهد. دروغ و غیبت و کتمان با زبان انجام می­گیرد ولی قلب، گناهکار می­شود «اٰثِمٌ قَلْبُهُ»[4] زبان، ابزاری است که به فرمان روح، گرفتار معصیت می­شود. بطور کلی گنـاه را اعضاء و جوارح انجام می­دهند، ولی قلب که فرمان گناه را صادر می­کند، گناهکار است.

     پس گناهکار اصلی، جانِ انسان است و در روز قیامت انسان به چهرة جانش محشور می­شود، چراکه جان هر کسی به شکل عملش است. عمل انسان جان او را شکل می­دهد و او به هر کیفیّتی که عمل کرده و با همان صورتی که خود به وسيلة عملش ساخته محشور خواهد شد.

     به فرمودة مفسّران عظام وقتی در روز قیامت پوست­ها و اعضاء و جوارحِ مجرمین شهادت می­دهند، اینان اعتراض می­کنند که چرا عليـه ما شهـادت دادید؟ «لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا»[5] که آنهـا در جواب می­گویند: «اَنْطَقَنَا اللهُ الَّذی اَنْطَقَ كُلَّ شَیْءٍ‏»[6] به نُطق درآورد ما را خداوند، آن خدایی که همه چیز را به نطق درمی­آورد. آری، در روز قیامت، خداوند متعال، حضرات انبیاء و اوصیاء(عَلَيهِمُ ­السَّلام)، فرشتگان الهی، زمین و زمان و پوست و دست و پا و چشم و گوش و زبان و سایر اعضاء و جوارح، علیه انسانِ گناهکار شهادت می­دهند «اَلْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلٰى‏ اَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا اَيْديهِمْ وَ تَشْهَدُ اَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ»[7].

 

1- جایگاهشان جهنم است هر زمان که فرو نشیند زبانه، زیاد می­کنیم ایشان را از جهت افروختن آتش (مبارکة اِسراء/97).

2- پس نه می­میرد در آن و نه زنده می­ماند (مبارکة اعلی/13).

3- (پیامبرم) خبر بده بندگانم را که همانا من، منم آمرزندة مهربان﴿49﴾ و همانا عذاب من، آن عذاب دردناک است﴿50﴾ (مبارکة حجر/49و50).

4- گناهکار است قلبش (مبارکة بقره/283).

5- مبارکة فصلت/21

6- مبارکة فصلت/21

7- امروز مُهر می­زنیم بر دهنهـایشان و سخن می­گویند بـا ما دستهـایشان و گواهی می­دهند پاهایشان به آنچه کسب می­کردند (مبارکة یس/65).