در جلسۀ سابق استفاده شد که مشرکین، منکر نبوّت عامّه بودند و یهود و نصاری و اهل کتاب، منکر نبوّت خاصه می باشند. مشرکین رسـالت و نبـوّت را انکـار می کردنـد، ولـی اهـل کتـاب نبوّت را می پذیرفتند، درحالی که به یک گروه خاصّ از پیامبران اعتقاد داشتند. یهود به پیامبر خودشان و مسیح به پیامبر خودشان معتقد بودند. انکار نبوّت عامه و خاصّه، از این نظر که حکم رسالت و نبوّت، قانون خدای سبحان است، انکار فرامین پروردگار و وحی الهی محسوب می گردد، ولذا خدای سبحان در اول و آخر آیات شریفۀ مورد بحث فرمود: «اِنَّ الَّذينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ» و «اُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ حَقّاً». اهل کتاب، به ظاهر خداوند را قبول داشتند، ولی به علّت انکار نبوّت خاصّه که قانون الهی می باشد، منکر خداوند و کافر محسوب می شوند. تفرقه ایجاد کردن بین توحید و نبوّت و گفتنِ «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ» مساوی با کفر است و چنین کسانی کافر هستند «اُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ حَقّاً». آری کسانی که به خداوند معتقدند، ولی به حضرات انبیاء(عَلَيهِمُ السَّلام) اعتقاد ندارند، کافران هستند و همانطور که انکار نبوّت عامّه، قابل پذیرش در پیشگاه الهی نیست، همان گونه انکار نبوّت خاصّه، کفر محسوب می گردد و انکار یک پیامبر، انکار تمام پیامبران می باشد، همچنانکه قوم حضرت نوح(عَلَيهِ السَّلام) یا قوم عاد و ثمود و...، فقط پیامبر خودشان را انکار کردند، درحالیکه خداوند متعال می فرماید: «كَذَّبَتْ عادٌ الْمُرْسَلينَ»[1]، «كَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلينَ»[2]، «كَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلينَ»[3]. ازاینرو اهل کتاب نیز که گروهی از پیـامبران را می پذیرند و گروهی را نمی پذیـرند، کـافر می باشند.

     در مورد اصول دین نیز پذیرفتن یک اصل و تجزیه و تفکیک آن، قابل پذیرش در پیشگاه الهی نیست و اصول دین، پنج اصلِ به هم پیوسته هستند و انکار یک اصل از اصول دین، مساوی با انکار کلّ دین است و همانطور که در بخش اعتقاد، توحید و عدل و نبوّت و امامت و معاد همه به هم پیوسته هستند، همانگونه در بخش فروع نیز، هیچکدام از واجبات و اعمال عبادی قابل تجزیه نیستند و کسی نمی تواند نماز را قبول کند، ولی حج را نپذیرد یا روزه را بپذیرد و حجاب را قبول نکند.

     البته منکرینِ فروع دین به دو بخش تقسیم می شوند: اگر کسی از لحاظ اعتقادی، حکمی از احکام دین را انکار کند و نپذیرد، مبتلا به کفر اعتقادی است. به عنوان نمونه ادّعا کند که نماز یا حجاب و... ساختۀ علماست و چنین حکمی وجود ندارد. امّا اگر از لحاظ اعتقادی بپذیرد، ولی از لحاظ عملی انجام ندهد، بمانند اینکه معتقد به نماز باشد، ولی نماز نخواند و...، کفر عملی محسوب می گردد. تفاوت کفر اعتقادی و عملی این است که: کفر اعتقادی چه در اصول و چه در فروع، نجاست آور است، ولی کفر عملی، نجاست آور نیست.

     پس انکار یک اصل از اصول یا فروع دین، مساوی با انکار بقیه است و انکار یک پیامبر، انکار تمام پیامبران محسوب می شود. البته اعتقاد به تمام حضرات انبیاء(عَلَيهِمُ السَّلام) به معنای عمل به آیین منسوخ گذشته نیست. گرچه همۀ انبیاء(عَلَيهِمُ السَّلام) مِن جانب الله هستند، ولی از لحاظ عمل، انسان موظف به قبول و عمل به شریعت آخرین پیامبر می باشد.

     خدای سبحان در برابر افرادی که قانون الهی را تجزیه کرده و تفرقه ایجاد می کنند و کافر می باشند «اُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ حَقّاً»، بندگانی را بیان می فرماید که مطیع و منقاد پروردگار هستند و همۀ حضرات انبیاء(عَلَيهِمُ السَّلام) را می پذیرند و دین را تجزیه نکرده و دینِ یکپـارچه را قبـول می کنند کـه خداونـد متعـال در مورد آنـان می فرماید: «اُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً»[4].

   مطلب قابل توجه این است که اسلام، دینِ یکپارچه است و چنین دینِ یکپارچه ای می تواند انسـان را به کمـال برساند. دین زمانی می تواند انسان را به تکامل برساند که خودش کامل باشد. دینِ ناقص، قادر به تربیت انسان کامل نیست که هدف از آفرینش است و دین زمانی کامل است که در بخش اصول، به تمام اصول آن اعتقاد داشت و در بخش فروع، به تمـام فروع آن عـامل بود. احکـام و ارزش های دین غیر قابل تغییر می باشند. به عنوان نمونه: همانطور که هزار و چهارصد سال قبل موظف بودیم نماز بخوانیم، امروز هم موظّف هستیم همان نماز را اقامه نماییم و تغییری نکرده است. هزار و چهارصد سال قبل موظف بودیم راستگو باشیم، امروز هم موظف هستیم از دروغ بپرهیزیم. هزار و چهارصد سال قبل هم حکم حجاب لازم الاجراء بود و امروز هم لازم الاجراست. حال چطور شده که در نماز و روزه و سایر ارزش های دین، تفاوتی ایجاد نشده، ولی حجاب تغییر کرده است؟ دین، نـه در اصول و فروع، و نه در توحید و... تجزیه بردار نیست. دینِ یکپارچه قادر است انسان را رشد داده و به کمال عبودیّت برساند. خدای سبحان در آیات قرآن کریم، پی در پی به بندگانش هشدار می فرماید که از اختلاف و پراکندگی و تشتّت پرهیز کنند و به اتّحاد و اتّفاق توصیه می فرماید «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا»[5]، «اِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ اِخْوَة»[6]، «فَاَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُم‏»[7].

     از مهمترین اهداف حضرات انبیاء عظام و اوصیای کرام(عَلَيهِمُ السَّلام) اختلاف زدایی است. از اولین نبی تا آخرین وصی، هدف از رسالت و وصایتشان، اختلاف زدایی است و مردم را به توحید و اتّحاد دعوت می فرمايند. اگر علماء یهود و نصاری، حقایق را برای مردم روشن و تبیین کرده بودند و آنان را در جریان حقایق قرار می دادند، همۀ مردم زیر یک پرچم جمع می شدنـد و از آثـار وحـدت بهره منـد می گشتند و امروز آثاری از یهود و نصاری نبود. اما حبّ جاه و مال و مقام باعث شد که حقایق را کتمان کنند و موجب این همه اختلاف گردند.

«چون گذارد خشت اوّل بر زمين معمار کج

                                       گر رساند بر فلک، بـاشد همان دیوار کج»[8]

 

[1]- تکذیب کردند قوم عاد فرستادگان را (مبارکه شعراء/۱۲۳).

[2]- تکذیب کردند قوم حضرت نوح فرستادگان را (مبارکه شعراء/۱۰۵).

[3]- تکذیب کردند قوم ثمود فرستادگان را (مبارکه شعراء/۱۴۱).

[4]- آن گروه ایشانند مؤمنان حقیقی (مبارکه انفال/4).

[5]- همگی به ریسمان الهی چنگ زنید و پراکنده نشوید (مبارکه آل عمران/۱۰۳).

[6]- در حقيقت مؤمنان با هم برادر هستند (مبارکه حجرات/۱۰).

[7]- پس الفت داد میان قلب هایتان (مبارکه آل عمران/۱۰۳).

[8]- صائب تبریزی