یکی از بزرگترین حبل های الهی، وجود مقدّس حضرت اباعبدالله الحسین(عَلَيهِ السَّلام) و تمسّک به آن بزرگوار می باشد. ایشان قرآن ناطق و کشتی نجات می باشند و کشتی آن بزرگوار، وسیع ترینِ کشتی هاست. آن بزرگوار قرآن ناطق و حبل الهی و عروة الوثقای حقیقی می باشند که اعتصام به ايشان، درواقع تمسّک به ریسمان الهی است که قابل گسستن و انفصام نیست «فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏ لَا انْفِصامَ لَها»[1]. کسی که به اهل بیت(عَلَيهِم السَّلام) تمسّک جوید، ریسمان محکمی را گرفته که هرگز پارگی و گسستگی بر آن نیست. انسان با وصل به حبل الهی هم در دنیا و هم در آخرت سعادتمند می گردد.

     وقتی استفاده شد که خروج از ظلمات در سایۀ تمسّک به حبل الهی میسور است، پُرواضح است کسی که حبل الهی را رها کند، در چاه ضلالت سقوط می کند و نه تنها در آخرت بهره ای ندارد، بلکه در دنیا هم طَرفی نمی بندد. رها کردن حبل الهی مساوی با ظلمت و گرفتاری در سیاهچال ضلالت و حیرت جهالت است.

     زندگی غیردینی، رها کردن طناب الهی و جدا شدن از پروردگار است و چنین کسی در دنیا و آخرت هيچ بهره ای ندارد و زندگی اش همواره پوچ و بی معنا و پشتش خالی است؛ همانطور که «نیکسون» يکی از رؤسای جمهور اَسبق آمریکا، می گوید: «ما در پیرامون خود زندگی های توخالی می بینیم»! در شرح حال پیروان یکی از مکاتب الحادی نوشته شده که حالِ آنها بی نور ماندن و در ظلمات دست و پا زدن است. امکـانـات ظـاهری دنیوی به انسان آسایش می دهند، ولی آرامش نمی دهند. انسان موجودی یک بُعدی نیست که تنها با بُعد مادی و امکـانـات ظاهری، روحاً تأمین شود و به آرامش و سکونت قلبی برسد. کسی که از امکانات مادّی برخوردار است، آسایش دارد، ولی از آرامش درونی که دل بیآرمد و باطن به سکونت برسد، محروم است، چراکه این آرامش فقط با اعتصام به حبل الهی میسور می باشد. کسانی که این حبل مستحکم را رها می کنند، بزرگترین ظلم را به خويشتن می نمايند. امکان ندارد که خداوند متعال آرامش قلب را در ذکر و یاد الهی معرفی فرماید «اَلا بِذِكْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب‏»[2]، ولی انسان بتواند با امکانات مادی به آرامش و اطمینان حقیقی برسد. امکان ندارد انسان با امکانات دنیوی به مقام راضیه و مرضیه بودن برسد «يا اَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة﴿27﴾ اِرْجِعی‏ اِلى‏ رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّة﴿28﴾»[3]. کسی که از ذکر و یاد الهی به دور است، همیشه ناآرام می باشد و همواره دروناً کمبود دارد.

     پس وقتی وجود مقدّس سالار شهیدان، حجت پروردگار و حبل الهی و عروة الوثقای مستحکم الهی و مظهر تامّ جلال و جمال پروردگار هستند، لذا سخن و قول و فعل آن بزرگوار هم حجت و قول پروردگار است، همانطور که سخن پیامبر(صَلَّی­ اللهُ­ عَلَيهِ­ وَ ­آلِهِ) حجّت، و درواقع سخن پروردگار می باشد «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى﴿3﴾‏ اِنْ هُوَ اِلاّ وَحْیٌ يُوحى﴿4﴾‏»[4]. آنچه که از درسهای عاشورا و از حضرت سیّد الشهداء امام حسین(عَلَيهِ السَّلام) می آموزیم، تمام اینها حجّت و سخن امام(عَلَيهِ السَّلام) است و سخن امام(عَلَيهِ السَّلام)، همان سخن پروردگار است، همانطور که اطاعت آن بزرگوار هم اطاعت از پروردگار می باشد «اَطيعُوا اللهَ وَ اَطيعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الْاَمْرِ مِنْكُمْ»[5].

 

[1]- پس در حقيقت تمسّک جسته به دستگيرۀ محکم که گسستگی برای آن نيست (مبارکه بقره/256).

[2]- آگاه باشيد که با ياد خداوند آرام مي گيرد دلها (مبارکه رعد/28).

[3]- ای نفسِ به اطمينان رسيده﴿27﴾ بازگرد به سوی پروردگارت، درحالی که هم تو از او خشنودی و هم او از تو راضی و خشنود است﴿28﴾ (مبارکه فجر/27و28).

[4]- و سخن نمی گـويـد از روی هـوی و هـوس﴿3﴾ نيـست آن مگـر وحيـی کـه وحـی کـرده می شود﴿4﴾ (مبارکه نجم/3و4).

[5]- اطاعت کنيد از خداوند و اطاعت کنيد از رسول و صاحبان امر از شما (مبارکه نساء/59).