در آیات شریفۀ سابق مطالبی پیرامون قوم ناسپاس و عنود و لجوج و حق ناپذیر و پیمان شکن بنی اسرائیل استفاده شد که به هیچ صراطی مستقیم نبودند و پی در پی بـا پیامبرانشان مخالفت می کردند و به سبب ناسپاسی و پیمان شکنیشان مورد غضب پروردگار قرار گرفتند. خداوند متعال قرآن کریم را کتاب تاریخ یا داستان یا شرح حال پیشینیان قرار نداده است، بلکه هر خصلتی را که از پیشینیان بیان می فرماید، برای هدایت و تربیت انسانهاست. در اینجا هم وقتی خدای سبحان می فرماید که یکی از بارزترین اوصاف این قوم، ناسپاسی و پیمان شکنی است، درسی برای تمام بندگانش است تا الی یوم القیامه توجه کنند که ناسپاسی دارای چنین عواقب سوء و زیانباری است و از ناسپاسی حذر کنند. حضرت امام رضا(عَلَيهِ السَّلام) به نقل از حضرت پيامبر اسلام(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه) فرمودند: «اَسْرَعُ الذُّنُوبِ عُقُوبَةً كُفْرانُ النِّعْمَة»[1] سریع ترین گناهان از لحاظ عقوبت، کفران نعمت است.

     خداوند متعال پیامبران بسیار و معجزات فراوانی برای بنی اسرائیل ارسال فرمود و نعمت هایی بر آنها عنایت فرمود که به هیچ قومی تا آن زمان عنایت نفرموده بود، همانطور که می فرماید: «يا بَنی‏ اِسْرائيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتی‏ اَنْعَمْتُ عَلَيْـكُمْ وَ اَنّی فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعالَمينَ»[2] ای بنی اسرائیل یاد کنید نعمت مرا که نعمت بخشیدم بر شما و اینکه من شما را بر عالمیان (تا آن زمان) فضيلت و برتری بخشیدم. امّا اینها درحالی پی در پی با پیامبرانشان مخالفت نمودند که آنان برای هدایتشان ارسال شده بودند، درحالی چراغ های هدایت را که توسط حضرات انبیاء(عَلَيهِمُ السَّلام) روشن شده بود، پشت سر هم شکستند، که جز برای هدایت آنان روشن نشده بود و درحالی پیامبران و منجیان خود را به قتل رسانیدند که جز برای نجات آنها ارسال نشده بودند!

     پس وقتی جرم اوّل بنی اسرائیل، ناسپاسی است و در اثر ناسپاسی به آن عقوبت شدید مبتلا شدند، شما هم در صورت ناسپـاسی، به سرنوشتی شبیه سرنوشت قوم بنی اسرائیل گرفتـار می گردید. کیفر ناسپاسی، گرفتار شدن به عقوبت و عذاب الهی است، ولذا از ناسپاسی حذر کنید.

     جرم دوم بنی اسرائیل، پیمان شکنی است. آنها پشت سر هم پیمـان بستند و پیمانشـان را شکستند کـه بـاز خداونـد متعـال می فرماید: نتیجۀ پیمان شکنی، گرفتاری به عواقب سوء است که قسمتی را در مورد بنی اسرائیل مشاهده نمودید.

     خداوند متعال فرمود: برای اینکه بنی اسرائیل متوجّه خطاهایشان باشند، کوه طور را از جا کندیم و بالای سرشان قرار دادیم که هر لحظه امکان داشت سقوط کند، تا به این وسیله تجدید عهد و پیمان کنند و متذکّر شوند و به پیمان هایی که بستند، وفا کنند که درواقع یکی از بنده نوازی های خداوند برای این قوم بود تا از نیـمۀ راهِ شقـاوت و بدبـختی برگردنـد. در سورۀ مبـارکۀ بقره می فرماید: «وَ رَفَعْنا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ»[3]. دین بازیچه نیست، دینتان را جدّی بگیرید. اگر می خواهید خداوند شما را جدّی بگیرد و به شما حرمت قائل شود، به خداوند و قوانین او احترام بگذارید و آنها را جدّی شمارید. مبادا شما هم به عواقب سوئی که بنی اسرائیل گرفتار شدند، مبتلا گردید.

     حال آیۀ شریفۀ مورد بحث بار دیگر تذکّر می فرماید که: «فَبِما نَقْضِهِمْ ميثاقَهُمْ...». قسمت اعظم گرفتاری ها محصول ناسپاسی است. سراسر وجود انسان را نعمت های الهی احاطه کرده است، همانطور که خداوند متعال می فرماید: «وَ اِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللهِ لا تُحْصُوها»[4]، لکن با وجود این همه نعمت، معمولاً به آن چند نعمتی که در زندگی ندارد توجّه می کند که چرا به دیگری داده شده، ولی به من داده نشده است، درحالی که لازمۀ زندگی دنیوی، برخی کمبودهاست و امکان ندارد که در دنیا تمام نعمت ها بی کم و کاست در اختیار انسان قرار گیرد.

     پس ناسپاسی باعث کاهش و گرفته شدن نعمت ها است و قدردانی و سپاس گزاری از نعمت ها، باعث افزایش نعمت می گردد «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَاَزيدَنَّكُم‏»[5]، ولذا خدای سبحان می فرماید: بنی اسرائیل به سبب این مخالفت ها و ناسپاسی ها گرفتار عواقب سوء شدند که از جملۀ آنها طبع قلب می باشد. بنی اسرائیل در اثر ناسپاسی و کفران نعمت، قلبشان مُهر شد، ولذا آنچه را که حضرت موسی(عَلَيهِ السَّلام) دعوت می کردند، نمی پذیرفتند، همانطور که مشرکان به حضرت رسول اکرم(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه) گفتند: «قُلُوبُنا فی‏ اَكِنَّةٍ مِمّا تَدْعُونا اِلَيْهِ وَ فی‏ آذانِنا وَقْرٌ وَ مِنْ بَيْنِنا وَ بَيْنِكَ حِجاب‏»[6]، در قلب های ما پرده ای است که مانع شنیدن سخنان شما می شود. این قلب ها در اثر آلودگی و تبهکاری و ناسپاسی و پیمان شکنی و رذیلت ها و گناهان مکرّر، مُهر گشته و توفیق تشخیص از آنها گرفته شده، ولذا قادر به درک حقایق نیستند که بدترین مجـازات برای آن قوم پیمـان شکن و ناسپاس می باشد. آری بدترین مجازات خداوند برای ناسپاسان، گرفته شدن قدرت درک حقایق و تشخیص راه و چاه و خیر و شرّ و هدایت و ضلالت است «لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ اَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها‏»[7]، آنها به ظاهر چشم و گوش و قلب دارند، ولی قادر به درک حقایق نیستند. وقتی حقایق و حق و باطل برای انسان روشن شود و او، خود را به ندیدن و نفهمیدن بزند، قدرت شنیدن حقیقت از گوش، و قدرت دیدن حقایق از چشم، و قدرت درک حقـایق از قلب گرفته می شود و چنین قلبی، قلب حیـوانی می گردد. افرادی که قادر به درک حقایقی هستند که دیگران از آن محرومند، در اثر سپاس گزاری و حق پذیری به آن رسیده اند. کسی که می داند فلان کار، جرم و گناه است و خداوند از آن ناراضی است، ولی آن را انجام می دهد، به طبع قلب مبتلا می گردد.

     حال چنین قلبی نمی تواند جایگاه معارف الهی باشد و خداوند توفیق فهم را از آن گرفته و صاحبش را به حال خود رها می کند. اگر خداوند دل را نگشـاید و نور علم را در آن قرار ندهد، به تـاریکی می گراید «اَلْعِلْمُ نُورٌ يَقْذِفُهُ اللهُ‏ُ فِى قَلْبِ مَنْ يَشآءُ»[8].

     با توجه به اینکه قرآن کریم، کتاب جهانی و جاودانی است و پیامهایش هم جهانی و جاودانی هستند، لذا در هر زمانی اگر کسی پا روی حقّ بگذارد، به کیفر طبع قلب مبتلا می شود. طبع قلب و گرفته شدن قدرت تشخیص حقایق، از خطرناک ترین کیفرهاست. همانطور که گرد و غبار، آیینه را کدر می کند و آیينه دیگر نمی تواند صورتها را نشان دهد، همان گونه گرد و غبارِ گنـاه، قلب را گرفتـار ظلمت می نماید و قلب از شفّافیّت ساقط شده و دیگر قادر به درک حقایق نمی گردد «كَلاّ بَلْ رانَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ‏»[9].

     خداوند متعال در قسمت پایانی آیۀ شریفۀ مورد بحث می فرماید: «فَلا يُؤْمِنُونَ اِلاّ قَليلا»، بر این اسـاس کـه اکثریّت بنی اسرائیـل پیمان شکن و ناسپاس هستند، لذا جز اندکی ایمان نمی آورند.

     استاد جوادی آملی فرمودند: «اگر کسی دین خداوند را به بازی گرفت و به دانسته های خود عمل نکرد و گناهانش را از یاد بُرد و در پی جبران آن برنیامد، کیفر الهی، او را دربر می گیرد، همانند قوم بنی اسرائیل که از تذکرۀ الهی، پیاپی روی برگردانیده و در پی اصلاح برنیامدند، آنگاه خداوند توفیق فهم را از اینان گرفت. آنها می گویند: قلب ما بسته است و کلام تو را نمی فهمیم، چنین نیست، بلکه در اثر کفر و گناه انبوه، خداوند دل هایشان را مُهر کرده است «بَلْ طَبَعَ اللهُ عَلَيْها بِكُفْرِهِمْ»»[10].

     در صلوات شعبانیّه به ما آموختند که از خداوند درخواست کنیم: «وَاعْمُرْ قَلْبى بِطاعَتِكَ وَ لا تُخْزِنى بِمَعْصِیَتِكَ»[11] خدایا قلبم را آباد کن به طاعت خود و خوار نکن مرا با معصیتت. همانطور که قلب با عمل الهی و اطاعت و تسلیم آباد می گردد و شفافیّت می یابد و قدرت درک و تشخیص آن افزایش می یابد، همان گونه با ناسپاسی و گناه و معصیت و نافرمانی، ویران و مسخ و زیر و رو می شود. این چنین نیست که کسی گناه کند و تمام شود، بلکه اثر گناه، دگرگونی قلب است و با هر گناهی، از شفافیّت دل و نورانیّت جان کاسته می شود و چنین کسی قادر به تشخیص حقایق نمی گردد «اَعاذَنَا اللهُ مِنْهُمْ». «خداوندا توفیق حقّ پذیری و سپاس گزاری از نعمت ها به همۀ ما عنایت بفرما».

 

1- بحارالانوار، ج66، ص70

[2]- مبارکۀ بقره/47

[3]- و بلند کردیم بالای سرتان کوه طور را، بگیرید آنچه را که دادیم شما را با قوت (مبارکۀ بقره/93).

[4]- و اگر به شمـارش درآوریـد نعمتهـای خداوند را، نمی توانید بشمـارید آن را (مبارکۀ ابراهیم(عَلَيهِ السَّلام)/34).

[5]- اگر شکرگزاری کنید، البته البته می افزاییم شما را (مبارکة ابراهیم(عَلَيهِ السَّلام)/7).

[6]- قلبهای ما در پوششی است از آنچه دعوت می کنی ما را به سوی آن و در گوش های ما سنگینی است و در ميان ما و تو حجابی وجود دارد (مبارکۀ فصلت/5).

[7]- برای ایشان است قلب هایی که نمی فهمند به وسيلۀ آن و برای ایشان است چشم هایی که نمی بینند با آن و برای ایشان است گوش هایی که نمی شنوند با آن (مبارکۀ اعراف/179).

[8]- علم نوری است که قرار می دهد آن را خداوند در قلب کسی که بخواهد (مصباح الشريعه، ترجمه مصطفوى، متن، ص344).

[9]- نه چنین است، بلکه زنگ زده بر قلب هایشان آنچه را که کسب می کردند (مبارکه مطفّفین/14).

[10]- تفسير تسنيم، تأليف استاد جوادی آملی، ج21، ص296

[11]- مفاتيح الجنان، فرازی از صلوات شعبانيّه