همانطور که استفاده شد، خداوند متعال در مبارکۀ شمس تنها عامل فلاح را پاکی قلب معرفی می فرماید و در سوره های مبارکۀ مؤمنون و مائده، این قلب پاک را محصول انجام واجبات و دوری از گناهان بیان فرمود. به این معنا که انسان با پذیرش اعتقادات که اصول دین می باشند، موظف به عمل به فروع دین که ابزار و لوازم فلاح و رستگاری اند می گردد. فروع دین ابزار طهارت و درواقع مکمّل اصول دین است. نماز یکی از افراد فروع دین برای طهارت است و در رأس برنامۀ عبادی انسان قرار دارد، ولذا نقش آن در پاکسازی و تطهیر نفس انسان بالاتر از سایر عبادات می باشد و به همین علّت مقدّمات نماز هم از سایر عبادات بیشتر است و در میان مقدّمات، وضو از اهمیّت بالایی برخوردار است.

     هر عبادتی روح و جسمی دارد و وضو نیز دارای روح و جسم است. جسم وضو برای تطهیر جسم انسان است و روح وضو برای تطهیر روح و جان انسان می باشد. به همین ترتیب سایر عبادات اعم از روزه و حج و جهاد و... ظاهر و باطنی دارند. ظاهر روزه، امساک از طعام و شراب است و بـاطن آن برای طهـارت نفس و قلب انسـان می باشد. همانطور حج برای طهارت روح است «اَنْ طَهِّرا بَيْتِیَ لِلطّائِفينَ وَ الْعاكِفينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُود»[1] اینکه پاک کنی خانه ام را برای طواف کنندگان و عکوف کنندگان و رکوع کنندگان و سجده کنندگان. هدف از عبادات، افزودن به تشکیلات پروردگار نیست، بلکه عبادات ابزار طهارت نفس و وسیلۀ پاکی می باشند ­«لِيُطَهِّرَكُمْ».

«من نکردم خلق تا سودی کنم           بلکه تا بر بندگان جودی کنم»[2]

     خدای سبحان، بندگانش را خلق فرمود و عبادات و تکالیف طهارت بخش را بر آنان تکلیف فرمود تا به وسیلۀ این عبادات، آنها را از قذارت های روحی و جسمی و اخلاقی تطهیر کند و زمینۀ سعادت جاوید را برایشان فراهم آورد و به این سبب در قسمت پایانی آیۀ شریفۀ مورد بحث می­فرماید: «وَ لِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون» و تمام کند بر شما نعمتش را، باشد که  شما شکرگزاری کنید. یعنی منِ خداوند تمام نعمات را در اختیار شما قرار دادم شاید که بخاطر این همه نعمات شکرگزار حق باشید. پرواضح است که اگر انسان حقیقتاً به این باور برسد که خداوند نیازی به عبادت او ندارد و هدفش از وضع تکالیف جز سعادت او نیست، در این حال خود به مقام شکرگزاری برآمده و هرچه که شاکرتر باشد، باز خود را عاجز و ناتوان از ادای شکرِ چنین خداوندی می یابد.

     حال شایسته است توجه نمائیم که آیا تا به حال خدای سبحان را بخاطر اینکه نماز و روزه و حج و جهاد و... را مقرّر فرمود تا ما را به سعادت جاویدان برساند، حمد و سپاس نموده و حقِّ شکرگزاریِ چنین خدای مُنعمی را بجای آورده ایم؟

     خداوند متعال، پاک مطلق است و انسان با طهارت به پاک مطلق می رسد و طهارت جز از طریق عبادات حاصل نمی شود، لذا تکالیف و عبادات و وظـایف دینی جز برای تقرّب به خدای طاهر مقرّر نگشته­اند، وگرنه خداوند نیازی به عبادت بندگانش ندارد.

«گر جملۀ کـائنـات کافر گردند

                                                      بر دامن کبریائیش ننشيند گرد»[3]

     انسان به ميزان اتصال با خداوند به سعادت می رسد و هرچه به مقام قرب و وصل که وطن اصلی اوست برسد، احساس آرامش بیشتری می نماید و سعادت را دروناً احساس می کند. هر چقدر انسان به وطن معنوی خود نزدیک شود، به امنیت روحی و رفاه باطنی بالاتری می رسد. علت اینکه انسان های کامل همواره آرام هستند، این است که این مسئله در وجود آنان تحقّق کامل دارد.

     مطلبی که توجه به آن حائز اهمیت می باشد، این است که انسان به این جهان نیامده، مگر برای اینکه به مقام خلیفة اللّهی برسد که همان مقام مظهریّت است. انسان به دنیا آمده تا به صفات حق و ربّ مزیّن شود و معنای خلیفة اللّهی و مظهریّت، آن است که انسان خلیفۀ اوصاف الهی باشد و به صفات پروردگار مزیّن شود. اوصاف حق، به صورت بالقوّ ه در وجود انسان به ودیعه نهاده شده است و انسان با اطاعت از حق می تواند آنها را به فعلیّت درآورد. در دعای جوشن کبیر هزار و یک صفت از اوصاف الهی را می خوانیم که تمام آنها بالقوّ ه در وجود انسان به ودیعه نهاده شده است. انسانهای کامل، تمام اوصاف الهی را که بالقوّ ه در وجودشان قرار داده شده، به فعلیّت رسانیدند و خلیفۀ تامّ خداوند و مظهر اتمّ و اکمل اسماء حسنای پروردگار گشتند و به این علّت به آنان انسان کامل گفته می شود. کمال انسان در این است که به اوصاف خداوند مزیّن گردد و خدای سبحان ابزار آن را در وجودش قرار داده است. انسانیّت مسئله ای نسبی است، لذا هر چقدر انسان به صفات انسانی مزیّن شود، به همان مقدار انسان است.

 

[1]- مبارکه بقره/125

[2]- مولوی(عَلَيهِ الرَّحمَة)

[3]- خواجه عبدالله انصاری